ما غریبه ایم
خاموش کن شمع ها را
روزها ترسناک
ما اینجا غریبه ایم
من و تو جزئی از شب
بدور از روشنایی
نور سقوط کرده بر دل دریا
بر چهره ی روز ها
و بر سنگریزه های خواهش
که بر ما رها شده
طلبیدم آنها را
چه مهتاب درخشانی
مثل جرقه
ما غریبه ایم
دیدار ها بی عاطفه و خشک
مثل روزِ بارانی
سروده هایم را کُشت
و شعر هایم را دفن کرد
ساعت در تاریکی نواخته
نُه بار یا شاید ده
از درد می نالم
می شمارم به نگرانی ها
پرسیدم از وقت
کاش در گوشه ای از روشنایی هستم
لحظه ای بتابم در آینه ی عشقت
تو بهتر می دانی
ما غریبه ایم
چه زود گذشت لحظات
و چرخشِ پشه ها
در سکوت شب
تابیدن نور بر دل کویر
با رنگی از پاییز
نگاه نکن
چشم هایمان خسته و سرد
گوش نده
همه جا ترسناک
قلب ها خاموش و در هم ریخته
هشدار صداهای وحشت ناک
امید وار باش
شاید برگردیم
ما غریبه ایم
چه کسی ما را به این روز انداخته
از کجا آمده ایم
که دیروزها را از عشقِ پنهان ما بی خبر است
ما را تنها بگذار
پرواز می کنیم به لحظه های جوانی
خوشبختی ها از ما گذشتند
در فراموشی به سر می بریم
کاش بازگشتی هست
به بهشت نخست
قبل از فانی شدن دلها
و قبل از نابودی عشق ما
ما غریبه ایم
جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/09/1391
57934 بازدید
69 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
99 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian