×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دیدار در زیر باران

شعر وترانه فارسی و عربی

× شعر و ترانه فارسی و عربی استفاده با ذکر منبع بلا مانع است
×

آدرس وبلاگ من

ehsanhasani.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ehsanhasani

ای شب با من درد دل نکن

ای شب با من درد دل نکن

اگر به دنبالِ  روزرفتی

ای شب با من درد دل نکن

ققنوسی هستم دلگیر

به آشیانه باز می گردم

پرهایم بر موج دریاها باد نزد

و انگشتانِ روز ها منحنی کرده بغض ها را

اشک های دیروزم از خوشحالی به غارت زمان رفت

و لبهایم  در آغوشِ قهقهه های جدایی

زرد شدند

حتی یادم نیست

نمی دانستم قاصد مزارم

نور نمایان شد بر سایه ی عمر

روز هم ظاهر شد

ای شب با من درد دل نکن

ریختم شعله ی بغضم بین دو کفِ دستانت

چه دردِ عمیقی داشت

حس کردم گرمیش را

تکان داده دلم تکرار خیانت ها

حدس زدم به تو نگویم

وقت کوچ کردنم رسید

در آرزوی دور و دراز

آرزوها چقدر عمر کردند

در خیال ها رقصیدند

از  دور دست

روزگاری همچون طفل

به اشتیاقِ روزِ عیدش

کدام خوشی ؟

قلب از نو پر خون شد

ای کاش می دانستی

مثلِ روزِ روشن

روزی می آید آرزوها برآورده می شوند

می بینی به تو خیانت نمی کنم هر گز

قلب  عاشقت بود

عشقی به سر فرازی قلّه ها

ای شب با من درد دل نکن

ای کاش می دانستی که خیال ها چقدر آزارم دادند

می خندی به حسادت

خیال ها جرمی برای شاعران

پنداشتم روزی در کنارت باشم

مثل دو دوست

من گلی هستم  که خاکش را آلوده کرده

به بودی خوش طبعش

آینده ی زندگیم گمراه شد همانند تو

در فضایِ تاریک

ای شب با من درد دل نکن

ترکم کن

می فهمی درد عشق و جنون

تا بیدار کنی شبی خسته را

از دردهایم برایت تعریف می کند

ای دوست منم اولین عاشق

آفتاب همه ی زندگیم را بوسیده

عشقِ خورشید را دردلم کاشتم

او هم به من خیانت کرد

به سوی ماه تبسمی شیرین

در حالت غروب دیدم

چه بیخوابی کشیده برای رویت ماه

گفت : عاشقِ ماه شدم

تو با من درد دل نکن

کسی که خیانت کرده هجران می کند

عشق شد یک معجزه

نمی دانیم کی می آید  و همچون خواب می رود

بدون انتظار

ترکش کردم برای آسایش دلم

استراحتگاهِ دل باختگان ِ جنسِ بشری شدم

دریافتم زندگی همش یک روز و بس

هنوز در راه رفتن عجولم

با پستی وبلندی های مسیر می چرخم

بگذار زنده بمانم

حتی اگر یک روز

دوست بازی کنم مثل کودکان کوچک

بگذار احساس کنم  انسانم

مثل بقیه ی مردم

ساده اندیش و گذرا

بگذار به حلقه ی چشم سپید صبح نظر کنم

دلم را به روشنایی ببرد

شاید از دردها و تلخی ها خلاص یابم

هنوز زوده پرخاش نکن

وقت سفر آمده

بگذار دوستانت عاشقِ مهتاب شوند

در سایه ی درختان نخل

بگذار آهنگ عشق پر کند فضایِ خانه ها

در آخرین آرزوها

اگر عاشقم هستی؟

گرمی آفتاب و تکبّرش

عشق تو را نابود نکرده

عشقی که اصیل  وریشه دار

ای شب گرچه یاران جویای حالم شدند

بگو که قلبش در آسمان می تپد

بگو که به صبر شکیبای آموخته

جسمش در کویری جا مانده

و عشقش هنوز که هنوز است بیدار و در تماشاست

با بارش باران به رنگین کمان نگاه کن

او لانه اش آنجاست !

 دست رو سینه بگذار  و با تبسّم سلام کن

جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/09/1391

 

 


یکشنبه 25 آذر 1391 - 4:09:06 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


حادثه


دردِ یتیمی


جنگِ خاطرات


جنگ سرنوشت


مارمولک


عشق دلم تو دریا


الی مولودنا الجدید (عبّاس


الی مولودنا الجدید (عبّاس


باز باران


مدل پسندی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

57912 بازدید

47 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

77 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements